دستاوردهای رویارویی دوازده روزه ایران و غرب و تحلیل وضعیت پیش رو
رویداد نظامی دوازدهروزه اخیر میان جمهوری اسلامی ایران و رژیم صهیونیستی، صرفاً یک حادثه محدود به زمان و مکان مشخص نبود؛ بلکه در بطن خود بخشی از یک رویارویی تاریخی و تمدنی عمیقتر را نمایندگی میکند. این تقابل نه از امروز آغاز شده و نه به پایان این دوره محدود میشود. ریشههای آن در دو گفتمان موعودگرای اسلامی و صهیونیستی قرار دارد که هر یک برای آینده جهان تصوری کلان و ایدئولوژیک ترسیم کردهاند. هر دو طرف این جدال، فراتر از منازعات مقطعی، آیندهای برای نظم جهانی متصورند و رقابتی فرازمانی را پیگیری میکنند.
این نخستین رویارویی سخت رسمی جمهوری اسلامی با رژیم صهیونیستی است؛ مواجههای که پس از دورهای از جنگ شناختی، جنگ نرم و درگیریهای غیررسمی، اکنون به صحنه تقابل نظامی آشکار وارد شده است. در این فضا، بسیاری از تحلیلهای شتابزده داخلی و خارجی با مقایسه تطبیقی این رخداد با جنگهای تاریخی، درصدد ارزیابی نتایج آن برآمدهاند. با این حال، آنچه اهمیت دارد، نه تقلیل این رویارویی به یک پیروزی یا شکست مقطعی، بلکه درک واقعگرایانه از بستر تاریخی، تمدنی و راهبردی این مواجهه است.
در این نگارش، تلاش شده است تا به دور از بزرگنمایی یا تقلیلگرایی، مجموعه دستاوردهای راهبردی جمهوری اسلامی ایران در این نبرد تاریخی مورد بررسی قرار گیرد. این دستاوردها در شش محور اصلی قابل صورتبندی است که ابعاد گوناگون داخلی، منطقهای و بینالمللی این مواجهه را منعکس میکند.
- تثبیت یکپارچگی نظام تصمیمگیری حاکمیت
یکی از مهمترین دستاوردهای این رویارویی تاریخی، شکلگیری یکپارچگی بیسابقه در نظام تصمیمگیری جمهوری اسلامی ایران است؛ پدیدهای که در دو دهه اخیر به ندرت در این سطح تجربه شده بود. در شرایط مواجهه با این بحران بزرگ، برای نخستین بار همگرایی کاملی میان ارکان اصلی حاکمیت یعنی قوای اجرایی، تقنینی و نهاد ولایت فقیه پدید آمد. شکافهای گذشته که گاه میان دولت، مجلس و ارکان کلان حکمرانی بروز مییافت، در این مقطع جای خود را به وحدت رویه در تصمیمگیریها داد.
این انسجام ساختاری نه صرفاً محصول اجبار شرایط بحرانی، بلکه برخاسته از اراده مشترک تمام سطوح حاکمیت در برخورد با تهدیدی تلقی شد که ماهیتی فراتر از یک بحران مقطعی داشت. نظام تصمیمگیری کشور در مواجهه با مسئله هستهای و رویارویی با صهیونیسم، به هماهنگی کاملی میان بدنه اجرایی کشور، مجلس شورای اسلامی و نهاد ولایت فقیه دست یافت؛ بهگونهای که میتوان از آن بهعنوان یکی از مهمترین ظرفیتهای راهبردی جمهوری اسلامی در این دوره یاد کرد.
این همگرایی در سطح عالی حاکمیت، زمینهساز دستاوردهای میدانی در مواجهه با بحران و تثبیت موقعیت کشور در میدان شد. با وجود آنکه برخی تحلیلها تلاش میکنند تا این مقطع را به عنوان نقطه پایان جنگ معرفی کنند، تأکید میشود که این رویداد صرفاً یک قطعه از جنگ است و پایان آن تلقی نمیشود. از این منظر، یکپارچگی نظام تصمیمگیری حاکمیت، نه تنها دستاوردی برای مواجهه با این بحران خاص، بلکه الگویی برای مدیریت کلان نظام در مواجهه با تهدیدات آتی نیز به شمار میرود.
- کاهش شکافهای سیاسی و اجتماعی در نخبگان و جامعه
در سالهای گذشته، جمهوری اسلامی ایران با انبوهی از شکافهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی مواجه بود که ریشه آن به حوادث پس از سال ۱۳۸۸ بازمیگشت. طی حدود شانزده سال گذشته، واگراییهایی در سطوح مختلف میان نخبگان، حاکمیت و تودههای مردم شکل گرفته بود. این شکافها گاه در سطح حاکمیت میان دولت و نهادهای کلان، گاه در میان نخبگان و گاه در بستر عمومی جامعه آشکار میشدند و همگرایی ملی را با چالش مواجه میساختند.
اما در پی این تقابل سخت و بیسابقه، برای نخستین بار در این بازه زمانی طولانی، همگرایی کمنظیری در سطوح حاکمیت، نخبگان و تودههای مردم به وجود آمد. اقشار و گروههایی که پیشتر در حوزههای سیاسی، فرهنگی و اقتصادی در تقابل و اختلاف بودند، اکنون به نقطه وحدتی رسیدند که در آن همگی پای دفاع از منافع ملی و نظام ایستادند. این همگرایی نه تنها در سطح حاکمیت سیاسی، بلکه در میان نخبگان فکری، دانشگاهی و اجتماعی نیز به وضوح قابل مشاهده بود.
با این همه، میتوان تاکید کرد که این وضعیت همگرایانه، علیرغم ارزش و اهمیتی که دارد، ماهیتی شکننده دارد و نباید به عنوان وضعیتی خودپایدار تلقی شود. اگر مدیریت تدبیرآمیز و بازآرایی سریع در ساختارهای سیاسی، اقتصادی و گفتمانی جمهوری اسلامی صورت نگیرد، بازگشت شکافهای اجتماعی در آینده ممکن خواهد بود. لذا ضرورت دارد فرصت به وجود آمده برای بازشناسی عمیق شکافهای فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی مورد استفاده قرار گیرد و جریان کنشگری و گفتمانسازی سیاسی در جمهوری اسلامی به سرعت بازآرایی شود.
با نگاه جامعه شناختی هرگونه تعلل در این فرآیند بازسازی میتواند موجب بازتولید واگراییهای پیشین شود؛ چرا که تجربه لبنان و برخی دیگر از کشورها نشان میدهد با پایان یافتن فضای جنگ و بحران، در صورت عدم بازآرایی ساختارهای تصمیمگیری و تعامل اجتماعی، اشتراکات ملی به سرعت تضعیف میشوند و تضاد منافع مجدداً غالب میگردد. بنابراین، این دستاورد بزرگ، بیش از هر چیز به تدبیر مستمر برای تثبیت آن وابسته است.
- تعمیق حب الوطن و هویت ملی در میان مردم ایران
یکی دیگر از دستاوردهای مهم این رویارویی تاریخی، برجستهشدن بیش از پیش روحیه حب الوطن و هویت ملی در میان مردم ایران است. در حالی که طی سالهای گذشته گاه انتقادهایی به برخی از عملکردها و سیاستها در کشور از سوی اقشار مختلف مردم و حتی گروههای منتقد نسبت به حاکمیت مطرح بود، در این مقطع تاریخی، دفاع از ایران به عنوان یک هویت فراگیر و مشترک، بار دیگر در مرکز کنش جمعی مردم قرار گرفت.
در این مقطع، حتی کسانی که شاید در حوزههای دیگر نقدهایی جدی به نظام جمهوری اسلامی دارند، بهواسطه تعلق خاطر به وطن و ملیت خود، در برابر تهدید خارجی ایستادند و حمایت از ایران را اولویت نخست خود قرار دادند. این سطح از همگرایی ملی که در اقشار گوناگون با سلایق مختلف بهوجود آمد، در تاریخ معاصر ایران و حتی در پنج جنگ بزرگ دو قرن اخیر کشور نیز کمتر تجربه شده است.
میتوان این واقعیت را بازتابی از شناخت دقیق رهبران جمهوری اسلامی از ظرفیتهای مردمی دانست. همانگونه که رهبر معظم انقلاب پیش از این فرموده بودند: «اگر جمهوری اسلامی را هم قبول ندارید، برای ایران رأی بدهید.» این نشان میدهد که در ساحت تحلیل کلان نظام، همواره این باور به ظرفیت مردم ایران در شکلگیری و حفظ هویت ملی وجود داشته است.
در این رویارویی، مردم ایران بار دیگر نشان دادند که ملیت و سرزمین خود را خط قرمز میدانند و حتی در شرایط پیچیده سیاسی داخلی، حاضرند برای دفاع از آن ایستادگی کنند. این بلوغ ملی و احساس تعلق تاریخی، ظرفیت عظیمی را برای تثبیت انسجام اجتماعی و بازتعریف گفتمان ملی فراهم آورده است که میتواند در مدیریت آینده کشور نقشآفرین باشد.
- بیداری جهان عرب و ایجاد فرصت برای گفتگوهای نوین منطقهای
در کنار ابعاد داخلی، یکی از دستاوردهای مهم این مواجهه، تأثیرات آن در جهان عرب و جهان اسلام است. گوینده با تأکید بر پیچیدگی این دستاورد تصریح میکند که ملتها و نخبگان جهان عرب تا پیش از این تصور نمیکردند روزی جمهوری اسلامی ایران بتواند وارد چنین سطحی از رویارویی مستقیم با رژیم صهیونیستی شود. در نگاه بسیاری از آنها، تقابل جدی با صهیونیسم صرفاً در حد آرزو و شعار باقی مانده بود، اما اکنون این آرزو به واقعیت پیوسته است.
این تحول میتواند زمینهساز شکلگیری فرصتهای گفتمانی و تعاملات اجتماعی و فکری میان جمهوری اسلامی ایران و ملتها و نخبگان جهان عرب شود؛ فرصتی که پیش از این بهطور جدی و بالفعل شکل نگرفته بود. اکنون محورهای مشترکی برای گفتگو و همکاری میان گروههای اجتماعی مختلف، صنوف و حاکمیت ایران با جهان عرب فراهم شده است که میتواند بستر مناسبی برای تعامل تمدنی و تقویت جبهه مقاومت باشد.
بهرهبرداری صحیح از این ظرفیت، میتواند در رفع بخشی از چالشهای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی که در برخی جوامع عربی تجربه شده و در حال حل و فصل است، به کار آید و الگویی برای گفتگو و همکاری مشترک ارائه کند. همچنین روشنفکران وابسته به گفتمان انقلاب اسلامی و جریان نواندیشی اسلامی میتوانند از این ظرفیت تازهشکلگرفته برای پیوند گفتمان مقاومت در سطح منطقه بهره بگیرند و حوزه نفوذ فکری جمهوری اسلامی را گسترش دهند.
این بیداری جدید در جهان عرب، یکی از فرصتهای نادر تاریخی برای جمهوری اسلامی محسوب میشود که در صورت تدبیر درست و بهرهبرداری بهموقع از آن، میتواند عمق راهبردی ایران در منطقه را تقویت کند و ابعاد تمدنی گفتمان اسلامی را بهگونهای تازه احیا نماید.
- تغییر تصویر بینالمللی ایران و افول چهره صهیونیسم در افکار عمومی غرب
از دیگر دستاوردهای راهبردی این مواجهه، تحولی مهم در سطح افکار عمومی جهان و بازتعریف چهره رژیم صهیونیستی و جمهوری اسلامی ایران در نظام بینالملل است. گوینده با اشاره به این موضوع تصریح میکند که افکار عمومی غرب و آمریکا به گونهای روزافزون با چهره واقعی رژیم صهیونیستی آشنا شدهاند. نقض بیسابقه قواعد و پروتکلهای انسانی، کودککشی، مظلومکشی و بیاعتنایی صریح به تمامی تعهدات بینالمللی توسط رژیم صهیونیستی، سبب شده است که بسیاری در غرب امروز نگاه دیگری به این رژیم داشته باشند.
این تصویر جدید در افکار عمومی غرب، در شرایطی شکل گرفته است که پیش از این، صهیونیسم برای بسیاری از دولتهای اروپایی و آمریکایی تنها به مثابه یک منطقه توریستی جذاب و متحد استراتژیک قابل اتکا شناخته میشد. اما اکنون، در پی جنایات اخیر، روایت جدیدی از واقعیت رژیم صهیونیستی در ذهن مخاطبان جهانی شکل گرفته است؛ بهویژه زمانی که دیده میشود هیچ نهاد بینالمللی و حتی شورای امنیت سازمان ملل موفق به صدور قطعنامهای در محکومیت جنایات رژیم صهیونیستی نمیشود، پرسش در میان افکار عمومی شکل میگیرد که کدام قدرت میتواند چنین رژیمی را به چالش بکشد؟
در این میان، نام ایران به عنوان حاکمیتی که با رژیم صهیونیستی درگیر شده و آن را به چالش جدی کشیده است، در نظام تحلیلی افکار عمومی غرب برجسته شده است. این ظرفیت جدید، بهویژه در فضای عمومی و رسانهای کشورهای اروپایی و آمریکایی، فرصتی مهم برای جمهوری اسلامی فراهم آورده است تا از طریق ابزارهای ارتباطی و دیپلماسی عمومی، تصویر منصفانهتری از جایگاه خود در نظام بینالملل ترسیم کند.
با این حال، باید توجه داشت که بهرهبرداری مؤثر از این دستاورد جهانی، مشروط به قدرت روایتگری جمهوری اسلامی و استفاده درست از ابزارهای رسانهای و ظرفیتهای ارتباطی داخلی و منطقهای است. در صورت غفلت و ضعف در بهرهگیری از این فرصت، این دستاورد نیز ممکن است به فراموشی سپرده شود.
- تحول در صورتبندی مسائل علمی، دانشگاهی و نظام دانشی کشور
از دیگر دستاوردهای بنیادین این مقطع تاریخی، تأثیر عمیق آن بر صورتبندی مسائل علمی و نظام دانشی کشور است. گوینده با اشاره به روندهای جاری در نهادهای علمی، دانشگاهی و حوزوی کشور، تصریح میکند که اتفاقات اخیر، ابعاد اجتماعی، سیاسی و روانشناختی جدیدی را در جامعه ایران پدید آورده که تا پیش از این کمتر در نظام مطالعات علمی کشور مورد توجه جدی قرار گرفته بود.
علوم اجتماعی، فقه، اخلاق، روانشناسی، حقوق و سیاست در کشور در سالهای اخیر مسئله «جنگ» را به حاشیه برده و به طور عامدانه یا غافلانه آن را از دستور کار خود خارج کردهاند. در حالی که واقعیت زیست اجتماعی جامعه ایران نشان میدهد که جنگ و مواجهه با تهدیدات سخت، همچنان بخش جداییناپذیر از حیات سیاسی و اجتماعی جمهوری اسلامی است. از این منظر، نظام علم کشور نیازمند بازخوانی جدی صورتبندیهای مسئلهشناسی خود در حوزه جنگ و امنیت است.
اتفاقات اخیر یک کنش جمعی کلان به نفع نظام را رقم زده است که حتی بدون روایتسازی رسمی و تبلیغ مستقیم، موجب شکلگیری همذاتپنداری عمومی و خلق کنش اجتماعی گسترده شده است؛ در حالی که نظریات اجتماعی کلاسیک، چنین سطحی از کنش جمعی را مستلزم وجود روایت قوی و مستمر میدانند. این واقعیت، نشان میدهد که الگوهای سنتی در تحلیل رفتار اجتماعی ایران دیگر پاسخگوی تحولات امروز نیست و علوم اجتماعی ایران باید به بازتعریف جدی مبانی تحلیلی خود بپردازد.
باید توجه داشت که نه تنها دانشگاهها، بلکه حوزههای علمیه نیز باید مسئله جنگ و مواجهه تمدنی را در دستور کار مطالعات خود قرار دهند؛ چرا که بیتوجهی مستمر نهاد علم به این عرصه موجب حذف تدریجی مرجعیت اجتماعی آن و انتقال پایگاه مرجعیت به بیرون از این نهادها خواهد شد. از این رو، ضرورت دارد که بازآرایی ساختاری در علوم اجتماعی، فقهی، اخلاقی، حقوقی و سیاسی کشور با محوریت مسئله جنگ و امنیت تمدنی جمهوری اسلامی ایران، در دستور کار فوری مراکز علمی قرار گیرد.
جمع بندی
بررسی ابعاد مختلف مواجهه اخیر جمهوری اسلامی ایران با رژیم صهیونیستی نشان میدهد که این رویداد، فراتر از یک تقابل نظامی مقطعی، ظرفیتهای راهبردی متعددی را در حوزههای داخلی، منطقهای و بینالمللی آشکار کرده است. از یکسو، انسجام کمسابقه در نظام تصمیمگیری کلان کشور و همگرایی میان قوای حاکمیتی، الگویی عملی از هماهنگی ساختاری را در شرایط بحرانی ارائه کرد؛ و از سوی دیگر، همبستگی اجتماعی گستردهای میان نخبگان و تودههای مردم، فراتر از اختلافات سیاسی و فرهنگی رایج، شکل گرفت که نشان از عمق ظرفیت کنش جمعی در جامعه ایران دارد.
تعمیق هویت ملی و برجستهشدن حب الوطن در میان اقشار مختلف جامعه، بهویژه در مقایسه با تجربههای تاریخی مشابه در قرنهای اخیر، بهعنوان یک شاخص مهم از بلوغ سیاسی و اجتماعی ملت ایران قابل تحلیل است. همزمان، بیداری جهان عرب در مواجهه با سطح جدیدی از تقابل جمهوری اسلامی با رژیم صهیونیستی، فرصتهای تازهای برای گفتوگوهای منطقهای و تقویت پیوندهای تمدنی در جهان اسلام فراهم ساخته است.
در عرصه بینالمللی نیز تغییر محسوس در تصویر عمومی رژیم صهیونیستی نزد افکار عمومی غرب، همراه با برجستهشدن نقش ایران بهعنوان نیرویی فعال در مقابله با نقض حقوق انسانی، موقعیت تازهای برای دیپلماسی عمومی و بهرهبرداری راهبردی از فضای رسانهای جهانی ایجاد کرده است.
در سطح علمی و دانشی، تحولات اخیر ضرورت بازنگری در صورتبندی مسائل نظام علم کشور را بهشدت برجسته ساخته است. بازخوانی پدیده جنگ و مواجهات تمدنی در حوزههای علوم اجتماعی، فقهی، اخلاقی، روانشناسی و سیاست، از جمله حوزههایی است که نهادهای علمی کشور باید با رویکردی واقعبینانه به آن ورود کنند؛ چرا که بیتوجهی به این ابعاد میتواند به کاهش مرجعیت اجتماعی این نهادها و گسست ارتباط علم و جامعه منجر شود.
با این همه، تداوم و بهرهبرداری از این دستاوردهای راهبردی، منوط به بازآرایی شجاعانه در ساختارهای حکمرانی، سیاستگذاری و کارگزاری کشور است. رفع انسداد در حوزه گفتوگوی نخبگانی، تقویت آزاداندیشی در فضای فکری و علمی، اصلاح ساختارهای مدیریتی ناکارآمد و ارتقاء نظام انتصابات بهسوی شایستهسالاری، پیششرطهای اساسی برای تثبیت سرمایه اجتماعی به دست آمده در این مقطع تاریخی خواهد بود. در غیر این صورت، همانگونه که تجربه سایر کشورها نشان داده است، فرصت امروز میتواند به فرسایش تدریجی سرمایه اجتماعی و بازگشت شکافهای گذشته منجر گردد. از این رو، ضرورت اتخاذ تصمیمهای راهبردی و بهموقع در فرآیند بازسازی گفتمان سیاسی و ساختار اجرایی نظام، بیش از هر زمان دیگری حیاتی به نظر میرسد.
صحبت های دکتر معینی پور در برنامه تلوزیونی