روایتی زنانه از قلب خرمشهرِ در آتش
در کتاب ساجی، به قلم بهناز ضرابیزاده، جنگ تحمیلی از زاویهای کمتر دیدهشده روایت میشود؛ زاویهای زنانه، انسانی و سرشار از عاطفه، اما نه منفعل یا حاشیهای، بلکه حضوری مؤثر در دل واقعه. راوی این کتاب، نسرین باقرزاده، زنی از دل خرمشهر است که جنگ را با تمام سنگینیاش تجربه کرده؛ جنگی که بیخبر به خانهاش هجوم میآورد و همه چیز را از او میگیرد، اما ایمان و امیدش را نه.
ساجی از سالهای کودکی نسرین آغاز میشود، سالهایی که در خرمشهرِ پیش از جنگ سپری میشود؛ شهری آباد، زنده و سرشار از زندگی. اما با شروع جنگ در ۳۱ شهریور ۱۳۵۹، این تصویر آرام بهیکباره فرو میریزد. خانوادهی باقرزاده، مانند بسیاری دیگر، مجبور به ترک خانه میشوند؛ مردان در خرمشهر میمانند برای دفاع، و زنان به شهرهای دیگر پناه میبرند. اما نسرین تصمیمی متفاوت میگیرد؛ او در کنار همسرش میماند، بیآنکه سلاحی در دست داشته باشد، اما با ارادهای که از هر گلولهای نافذتر است.
نسرین با همسرش به شهرهایی چون قم، ماهشهر، آبادان و دیگر نقاط میرود؛ گویی با پای برهنه، کوچهبهکوچه در جغرافیای جنگ قدم میزند. خاطراتش سرشار از صحنههایی است که با خون و اشک آمیختهاند؛ از شهادت عزیزان گرفته تا بمبارانها، بیخانمانی و دلتنگیهای بیپایان. با این حال، امید به بازگشت و بازسازی خرمشهر در سراسر کتاب موج میزند؛ حتی در اوج ازدستدادنها، از جمله شهادت سردار باقری در ۲۹ فروردین ۱۳۶۷.
نویسنده در روایت «ساجی» تنها به شرح رویدادهای نظامی یا جابهجاییهای پناهجویانه بسنده نمیکند؛ بلکه مخاطب را با درونیترین لایههای احساسات راوی همراه میسازد؛ از ترس، اضطراب، دلتنگی و دلنگرانیهای مادری و همسری گرفته تا مقاومت، امید، و نیایشهای شبانه برای حفظ ایران.
این اثر، بخشی از تاریخ شفاهی زنان در جنگ ایران است؛ اما نه تنها برای مخاطبان زن، بلکه برای همهی کسانی که میخواهند بفهمند جنگ با مردم چه میکند، خواندنی و آموزنده است. ساجی نه فقط روایت یک زن، که روایت یک ملت است؛ ملتی که با دست خالی اما دلی پُر از ایمان، خرمشهر را دوباره ساخت.