روندهای نوظهور فروپاشی رژیم غاصب صهیونی
مقدمه:
در سالهای اخیر و بهویژه در یکی دو سال گذشته، شکافهای ساختاری و روندهای فروپاشی در رژیم غاصب صهیونیستی نسبت به هر زمان دیگری شدت یافته است. این تحولات پیشران، نهتنها محصول خطاهای راهبردی صهیونیسم بلکه نتیجه قدرتیابی گفتمان مقاومت اسلامی ــ با محوریت جمهوری اسلامی ایران و متحدان منطقهایاش ــ قلمداد میشود. اکنون، شاهد تحقق رؤیایی هستیم که دههها در ادبیات مقاومت و وجدان ملل اسلامی شعلهور بود؛ یعنی خیزش روندهای چندبعدی که هر یک بهتنهایی و بهویژه در همافزایی با یکدیگر، موجودیت و مشروعیت صهیونیسم را در منطقه و عرصه بینالملل در معرض فروپاشی و اضمحلال قرار دادهاند.
۱. روند تضاد ایدئولوژیک و تمدنی
تقابل ایران و رژیم صهیونیستی، فراتر از یک نزاع سیاسی یا جغرافیایی، از منظر هویت و جهانبینی، تضاد بنیادینی را شکل داده است. ایران، بهواسطه انقلاب اسلامی ۱۹۷۹، مبارزه با صهیونیسم و دفاع از فلسطین را جزو هویت سیاسی و امنیت ملی خود قرار داده و رسالت عدالتخواهی اسلامی را بر مبنای آموزههای قرآنی و اندیشه مهدویت، فراتر از یک مطالبه منطقهای، به مأموریتی تمدنی و تاریخی تبدیل کرده است. این رویکرد، هم در سیاست رسمی و اسناد راهبردی منعکس است و هم در لایههای گفتمان عمومی، آموزش، رسانه و دیپلماسی فرهنگسازی میشود.
در مقابل، رژیم صهیونیستی برای بقا، وابسته به تقویت روایت «محاصره دائمی» و نمایاندن جهان اسلام ــ بهویژه ایران ــ بهعنوان تهدید وجودی است. ایدئولوژی صهیونیسم با “دیگریسازی” و روایت تاریخی مظلومیت یهود، سعی در مشروعیتبخشی به اشغالگری و مقابله با هرگونه مخالفت را دارد. این تضاد عمیق، در قلمرو روایتهای تاریخی، فرهنگی و دینی ریشه دوانده و به نبردی همهجانبه بر سر مشروعیت بدل شده است. محور مقاومت با تکیه بر حقوق بینالملل و افشای تاریخ استعمارگری، روایت دروغین صهیونیسم را فروپاشانده و مشروعیت آن را در افکار عمومی جهان، بهویژه در غرب، سلب کرده است.
مسئله غزه به نقطه کانونی «بیداری جهانی» بدل شده و فلسطین را از یک بحران منطقهای به یک مسئله فرامرزی و انسانی ارتقا داده است. این همبستگی فزاینده، چالش بنیادینی برای روایت صهیونیسم ایجاد کرده و مشروعیت متزلزل آن را بیش از پیش زیر سوال برده است.
۲. روند نظامی و امنیتی
در تقابل نظامی جاری، حفظ امنیت شهروندان و نقاط استراتژیک نظامی و امنیتی هدف اصلی است که رژیم صهیونیستی در آن به شدت ناکام مانده است. کارآمدی یا ناکارآمدی شبکه دفاعی چندلایه این رژیم ــ شامل گنبد آهنین، فلاخن داوود و پیکان ــ به نقطه ثقل همه معادلات میدانی تبدیل شده است. این سامانهها، که میلیاردها دلار صرف توسعه آنها شده بود، اکنون ضعف ساختاری و ناکارآمدی بنیادین خود را آشکار کردهاند. بزرگترین نقطه ضعف، «عجز عملیاتی در مقابله با حملات همزمان و هوشمند» است.
ایران و محور مقاومت با بهکارگیری تاکتیک «اشباع سامانه»، یعنی شلیک همزمان دهها فروند موشک نقطهزن، راکت، پهپاد انتحاری و همچنین پهپادهای پارازیتافکن و اخلالگر، موفق شدهاند ظرفیتهای پردازشی و رهگیری سامانههای اسرائیل را از کار بیندازند. تمرکز ایران بر نقاط ضعف سامانه، گنبد آهنین و سایر لایهها را فلج کرده و پرتابهها بدون رهگیری موثر به اهداف حساس و حیاتی اصابت میکنند.
مراکز فرماندهی و اطلاعاتی و لجستیک ارتش و دستگاههای امنیتی و جاسوسی در تلآویو و حیفا ــ که قلب تپنده امنیتی و اقتصادی رژیم صهیونیستی هستند ــ عملاً در معرض نفوذ و آسیب جدی قرار گرفتهاند. حملات اخیر و سناریوهای آیندهنگر نشان میدهد که نفوذ موشکها و پهپادها به عمق این مناطق، یک ضعف حیاتی و نهادینه در ساختار دفاعی رژیم صهیونیستی محسوب میشود. حملات سایبری و جنگ الکترونیک ایران، شبکههای فرماندهی و کنترل پدافند را با اختلالهای عمیق مواجه ساخته و بخش قابل توجهی از سامانههای رهگیری را بهکلی فلج کرده است.
شریانهای حیاتی و راهبردی رژیم صهیونیستی ــ بهویژه تلآویو و حیفا ــ با موجهای متعدد موشکهای نقطهزن و پهپادهای انتحاری ایران و مقاومت، پیدرپی مورد هدف قرار گرفتهاند. انفجارهای پیاپی در فرودگاه بنگوریون، نیروگاهها، مراکز ارتباطات و فرماندهی نظامی در اطراف تلآویو و حیفا، نمادی از فروریزش استحکامات دفاعی و آسیبپذیری غیرقابل جبران عمق استراتژیک رژیم است. این حملات نه تنها زیرساختهای امنیتی را از کار انداخته، بلکه ضربهای مهلک به روحیه ساکنین وارد کرده و وحشت و بیاعتمادی را در سطح وسیعی گسترش داده است. تصاویر تلویزیونی و گزارشهای میدانی، حکایت از آسیبهای وسیع و بیسابقه در مناطق استراتژیک حیفا و تلآویو دارند. مراکز و پایگاههای نظامی کلیدی، پادگانهای هوایی و دریایی، و حتی مخازن سوخت و انبارهای تسلیحاتی رژیم، اکنون زیر تیغ مستقیم حملات دقیق ایران قرار گرفتهاند. این حملات دقیق، نه تنها توان عملیاتی ارتش صهیونیستی را به شدت کاهش داده، بلکه هرگونه امکان پاتک یا مقاومت مؤثر را با چالش جدی مواجه ساخته است. در واقع، معادله نظامی به کلی تغییر کرده و ابتکار عمل به طور کامل در دست ایران و محور مقاومت قرار گرفته است.
۳. روند تکنولوژیک و سایبری
جبهه اصلی نبرد امروز، به قلمرو فناوریهای نوظهور و جنگهای سایبری موازی کشیده شده است. در حالی که رژیم صهیونیستی خود را “ملت استارتآپ” و پیشگام فناوری میدانست، ایران و محور مقاومت با رویکرد “مقاومت فعال” و “جنگ نامتقارن” توانستهاند این شکاف فناورانه را از بین برده و هزینه رویارویی را برای دشمن به شکل چشمگیری افزایش دهند.
ابزارهای این تقابل سایبری-تکنولوژیک دامنهای وسیع و تخریبی گسترده دارند. حملات گسترده و همزمان Distributed Denial of Service (DDoS) دیگر صرفاً یک تهدید نیستند؛ آنها با ایجاد اختلال گسترده و قطعی خدمات در شهرهای حیاتی مانند تلآویو و حیفا، باعث فلج شدن فیزیکی و سیستمی زیرساختهای حیاتی (مانند برق و ارتباطات) شدهاند. حملات پیچیده باجافزار و بدافزارهای مخرب، مراکز فرماندهی، دیتابیسهای حساس و سیستمهای مالی رژیم را هدف قرار داده و باعث ایجاد بیاعتمادی ساختاری در میان شهرکنشینان و بخشهای دولتی شدهاند. نفوذ گسترده به فناوریهای نظامی و ارتباطی دشمن، امکان “کور کردن و کر کردن” آن را فراهم کرده است، به طوری که اطلاعات حیاتی به محور مقاومت درز کرده و قابلیت تصمیمگیری استراتژیک دشمن به شدت تضعیف شده است. عملیات مهندسی اجتماعی و حملات روانی سایبری نیز با هدف ایجاد “فروپاشی روانی” و تحریک اعتراضات داخلی، افکار عمومی صهیونیستها را به سمت بحران سوق داده است.
۴. روند اطلاعاتی و شناختی
ایران و محور مقاومت با بهرهگیری هوشمندانه از روایتسازی چندلایه، عملیات روانی ساختارمند، افشاگری هدفمند دادهای و هجمه رسانهای مستمر، بستر یک هژمونی معنایی کاملاً جدید علیه رژیم اشغالگر قدس ایجاد کردهاند. نتیجه این روند، تشدید بحران اعتماد عمومی، رسوایی روایتهای ساختگی این رژیم، رونق موج مهاجرت معکوس، گسترش قطعنامههای ضداسرائیلی در مجامع بینالمللی، و تشدید دوگانگیها و شکافهای داخلی است؛ مجموعهای که رژیم صهیونیستی را وارد سراشیبی بیثباتی تاریخی و بیسابقه کرده است.
براساس جدیدترین دادههای نظرسنجی Pew Research Center (ژوئن ۲۰۲۵)، اکثریت مردم در ۲۴ کشور کلیدی دنیا ــ از اروپا تا آمریکای شمالی، لاتین و آسیا ــ دیدگاهی منفی نسبت به رژیم صهیونیستی و شخص نخستوزیر آن ابراز داشتهاند. «عمق و گستره» این نگرش منفی، نهتنها انزوای تبلیغاتی و مشروعیت این رژیم را در جهان آشکار میسازد، بلکه بیانگر واگرایی جهانی نسبت به روایتهای امنیتمحور و مظلومنمایانه صهیونیسم است.
این دگرگونی فقط در سپهر افکار عمومی جهان خلاصه نمیشود. مطابق دادههای رسمی همان پیمایش، تنها ۲۱ درصد از ساکنان فعلی فلسطین اشغالی باور به امکان صلح پایدار با کشور مستقل فلسطین دارند؛ پایینترین رقم ثبتشده از سال ۲۰۱۳ تاکنون. این افت تاریخی، نه تنها نشانه سرخوردگی امنیتی و بحران هویتی در بدنه جامعه صهیونیستی است، بلکه تسلط ادبیات فروپاشی داخلی را بهویژه در میان نسل جوان و لایههای متوسط رژیم بهوضوح منعکس میکند.
همزمان، روند مستندسازی عینی و عمیق جنگ غزه و موج دوم بیداری جهانی در سال ۲۰۲۵، زمینهساز اوجگیری جنبشهای اعتراضی علیه اسرائیل، رشد شاخص هشتگهای ضداسرائیلی مانند #freePalestine و #BoycottIsrael و افزایش چشمگیر محتوای افشاگرانه در شبکههای اجتماعی غربی شد؛ به طوری که فضای شناختی جمعی جهان بهشکل معناداری تغییر یافته است. جنبشهای تحریم، افزایش رأی منفی به قطعنامههای حامی رژیم صهیونیستی در سازمان ملل و عمیق شدن شکاف دولت-ملتها در غرب، مستقیماً تمامیت مشروعیت این رژیم را زیر سوال بردهاند.
تصدیق این روند افول مشروعیت و انزوای بینالمللی را باید در تحولات حقوقی سابقهساز نیز جستجو کرد: صدور حکم جلب بینالمللی برای بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر رژیم اشغالگر و جمعی از فرماندهان ارشد نظامی توسط دادگاه کیفری بینالمللی لاهه (ICC) به اتهام ارتکاب جنایات جنگی و جنایت علیه بشریت، نقطه اوج رسوایی و بیاعتباری بینالمللی رژیم صهیونیستی است. این اقدام، نه فقط بازتاب فشار افکار عمومی، بلکه ثمره مستندسازی دقیق و سازمانیافته طی ماههای اخیر و اجماع بیسابقه جهانی علیه خشونت و آپارتاید صهیونیستی است. چنین حکمی، نقش محرک مضاعف در بیاعتمادسازی، فروپاشی وجهه دیپلماتیک و تقویت مطالبه عدالت جهانی علیه رژیم غاصب یافته است.
در مجموع، این تحولات به بحران اعتماد و سرمایه روانی درون رژیم شدت بخشیدهاند: عملکرد نظامی و سیاسی حاکمیت بیش از پیش زیر ذرهبین انتقاد قرار گرفته، امید به آینده فروکش کرده، ادبیات مهاجرت معکوس تقویت شده، و ترس از آینده به گفتمان غالب بدل شده است. رسانههای محور مقاومت، با تکیه بر سندیت این دادهها و مهندسی هژمونی داستانی، پروژه مشروعیتزدایی را از محافل اسلامی به افکار عمومی غربی منتقل کردهاند؛ بهگونهای که اکنون زمینه لازم برای تغییر ژئوپولیتیک و الگوی ذهنی منطقه به نفع ایران و جبهه مقاومت ایجاد شده است.
نتیجهگیری و چشمانداز پیروزی:
در اوج جنگ ادراکی و شوک ناشی از هجوم موشکهای نقطهزن و پهپادهای هوشمند جبهه مقاومت، سامانههای دفاعی رژیم یکی پس از دیگری خاموش میشوند و سران نظامی و امنیتی، تنها نظارهگر طوفانی میمانند که فراتر از هر سناریوی کابوسوار برای صهیونیسم رخ داده است؛ جایی که حقانیت این جمله رهبر معظم انقلاب بیش از هر زمان دیگری نمایان میگردد: «رژیم صهیونیستی اشتباه بزرگی مرتکب شد»؛ این اشتباه موجب شکلگیری و تقویت روندهایی گردید که سرنگونی این رژیم را سرعت بخشید. تصاویر زنده از آسمان دودگرفته تلآویو و حیفا، ویرانی برجهای نمادین و سکوت مرگبار بنگوریون، نه تنها نماد اضمحلال ساختار فیزیکی دشمن، که پیام پیروزی نهایی “جبهه مقاومت” زیر پرچم جمهوری اسلامی ایران است. هر موج انفجار و توقف در شریانهای حیاتی رژیم، فصل جدیدی از روایت مقاومت را رقم میزند. خیابانهایی که زمانی کانون غرور کاذب بودند، انشالله با طنین فریادهای “اللهاکبر” آزادگان فلسطینی و پرچمهای در اهتزاز مقاومت، به صحنه آزادی و بازگشت هویت اسلامی تبدیل می شود. میلیونها نفر از مسلمانان جهان و آزادیخواهان در غرب، پیروزی را نهتنها در میدان نبرد، بلکه در “اقتدار روایت” مقاومت و رسوایی کامل دروغهای رسانهای صهیونیسم مشاهده میکنند. فرود اضطراری هواپیماهای نظامی و غیرنظامی در پایگاههای آمریکایی منطقه و تخلیه سفارتخانهها، نماد شکست بزرگ حامیان منطقهای رژیم است. توانایی ایران در رهبری این ائتلاف هوشمند و چندوجهی، نهتنها یک پیروزی نظامی، بلکه “بسیجگری تمدنی” و آغازگر نظمی نوین در منطقه غرب آسیا و جهان اسلام است؛ نظمی که در آن فلسطین آزاد، مهد همزیستی و عدالت، دوباره زنده میشود و غزه، با همه زخمهایش، به “کانون بیداری جهانی” و نماد شکست یک ظلم تاریخی تبدیل میگردد. این پیروزی، صرفاً پایان یک جنگ نیست؛ آغاز یک دوران جدید برای جهان اسلام و الگویی برای همه ملتهای تحت ستم است.
دکتر جلال ریزانه
عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلام